«خطبه فدک» علاوه بر قاطعیت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حقخواهى نسبت به ارث خویش، بیش از پیش بیان روشن دفاع از ولایت حضرت على علیهالسلام است و انتقاد از بىوفایى و خیانت مردمان نسبت به حق صریح اهل بیت علیهمالسلام . حضرت زهرا علیهاالسلام در این محاجّه، با بهرهگیرى متین و استوار از آیات قرآن کریم، تفسیرى مستند و محکم از آیات قرآن را به نمایش مىگذارد که نشاندهنده اوج اشراف و آگاهى از بیان رموز آیات است و خطبه را از صبغه سیاسى به درس معرفتى و کلاس تفسیرى و ادبى بدل مىنماید که مفسّر آن در نهایت درجه فهم و ادراک مبانى آیات الهى و نهایت مرتبه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخنسرایى است.
بنابر روایت براء بن عازب، پس از خاتمه بیعت در «سقیفه»، کسانى که در آن مجمع گرد آمده بودند از محل خارج شدند و در کوچهها به راه افتادند و به هر کس مىرسیدند دست او را مىگرفتند به دست ابوبکر مىمالیدند، چه آن شخص به این کار تمایلى داشت یا نداشت. براء مىگوید: در آن زمان بود که من به در خانه بنىهاشم رفتم و خبر را به آنان دادم.
فاطمه زهرا علیهاالسلام از زمره مخالفان بود و از اینرو، خانه وى بلافاصله محل اجتماع ایشان و رویارویى با جریان سقیفه گردید. امیرالمؤمنین علیهالسلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام براى بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بیعت با حضرت على علیهالسلام تلاش زیادى کردند، اما تلاش آنها ثمرى نبخشید تا اینکه این مواجهه در جریان تصرف فدک به مبارزهاى بزرگ تبدیل شد و فاطمه زهرا علیهاالسلام براى حقخواهى و ادعاى مالکیت فدک، در حضور مسلمانان در مسجد پیامبر حاضر گردید و در مخالفت با تصدّى مقام خلافت به وسیله ابوبکر، خطابهاى طولانى ایراد نمود.
طریحى در مجمع البحرین مىگوید: «فدک» از آبادىهاى یهودیان بود که تا مدینه دو روز و تأخیر کمتر از یک منزل فاصله داشت.
این آبادى بنابر نقل کلیه مورّخان، به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله اختصاص داشت؛ زیرا آن حضرت به همراه حضرت على علیهالسلام آن را فتح کرد و هیچ یک از دیگر مسلمانان در فتح آن شرکت نداشت و بنابراین، عنوان «فىء» را از دست داده و ذیل کلمه «انفال» وارد شده بود.
طریحى آورده است: هنگامى که آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّه» (اسراء: 26) نازل گردید، حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله «فدک» را به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشید و آن ملک تا پس از رحلت حضرت در تصرف ایشان بود و به زور از او گرفته شد و حضرت على علیهالسلام در یک نقل تأویلى، حدود آن را بدینگونه مشخص نمود: یک طرفش کوه احد، مرز دیگرش عریش مصر، مرز دیگر سیف البحر و مرز دیگر دومة الجندل است.
بلاذرى، طبرى، ابن اثیر و ابن ابى الحدید نیز مىگویند: «خیبر» فىء مسلمانان و «فدک» خالصه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بود؛ زیرا آنان تاخت و تازى در آنجا نداشتند.
پس از روى کار آمدن خلیفه اول، از اولین اقدامات در جهت تثبیت قدرت سیاسى و اقتصادى خلافت، گردآورى زکات و سامان بخشیدن درآمدها بود و از اینرو، تصرف منطقه اقتصادى فدک، آغاز رویارویى عملى با مخالفان سیاسى بود که با این حرکت، درگیرى را از پشت درها به صحنه علمى مسجد کشانید و فاطمه زهرا علیهاالسلام را به بیانى طولانى و مفصّل وادار نمود. قدیمىترین سند این سخنرانى کتاب بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى (204ـ208 ق) است. این خطبه به عنوان دومین گفتار آن کتاب ـ پس از مرثیه عایشه در مرگ ابوبکر ـ ضبط گردیده است.
فصاحت و بلاغت، آرایههاى لفظى و معنوى و بخصوص صنعت «سجع» در این سخنان موج مىزنند و بسیارى را به این نحوه کلام متوجه نموده و مقهور گفتارپردازى آن کرده است. برخى نیز آن را ترکیبى از مخالفت با قدرت سیاسى موجود و خطبهاى انقلابى مىدانند که سعى بر براندازى نظام نوبنیاد دارد تا حقخواهى شخصى. به هر صورت، محتواى این سخنان ظهور استدلالى غنى بر ادعایى است که علاوه بر قدرت بیان گوینده در لفظ و معنا، شاهد نحوه بهرهگیرى منطقىترین و استوارترین استدلال از آیات کریمه قرآن است که به فراخور بحث، محتواى سخن را سرشار از نورانیت قرآن کرده و آن را به تفسیرى موجز از برخى آیات الهى تبدیل نموده است.
مرحوم مجلسى این خطبه را در جلد هشتم کتاب بحارالانوار آورده و لغات آن را نیز شرح نموده و برخى مضامین آن را نیز تبیین نموده است.
محتواى کامل این سخنان شامل موارد ذیل است: حمد و ثناى خداوند، شهادت به وحدانیت خداوند، شهادت به رسالت محمّدى صلىاللهعلیهوآله ، تفسیرى از کتاب اللّه قرآن کریم، تفسیرى از هجده مضمون معرفتى قرآن کریم. پس از این مقدّمات، خطابه شروع گردیده و با استناد مستقیم به 21 آیه کریمه و اقتباس از 6 آیه دیگر، استدلال را قوّت بخشیده و از محتواى بحث به آیات قرآن و از آیات قرآن به محتواى سخن سرایت داده شده است.
متن کامل خطبه فدکیه :
خطبتها علیهاالسلام بعد غصب الفدک
روى انّه لمّا أجمع أبوبکر و عمر علی منع فاطمة علیهاالسلام فدکاً و بلغها ذلک،لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیة رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله،حتّى دخلت علی أبیبکر، و هو فی حشد من المهاجرین و الانصار و غیر هم، فنیطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبکاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنیئة.
حتّى اذا سکن نشیج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الکلام بحمداللَّه و الثناء علیه و الصلاة علی رسوله، فعاد القوم فی بکائهم، فلمّا أمسکوا عادت فی کلامها فقالت علیهاالسلام:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.
خطبه آن حضرت بعد از غصب فدک
روایت شده: هنگامى که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه علیهاالسلام بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباس بتن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه چادرش به زمین کشیده مىشد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، بر ابوبکر که در میان عدهاى از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پردهاى آویختند، آنگاه نالهاى جانسوز از دل برآورد که همه مردم بگریه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد.
سپس لحظهاى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آنگاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گستردهاى که اعطا کرد، و منّتهاى بىشمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.
وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ.
اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبیمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.
و گواهى مىدهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشمها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز مىباشند.
موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از مادهاى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بىآنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائدهاى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
و گواهى مىدهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکىها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطهاش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات.
اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبیمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ.
ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت:
اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ
او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعىاش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتشهاى افروخته معتکف و بتهاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.
پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکىهاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و
موانع رؤیت دیدهها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.
تا هنگامى که خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن